-
شعر
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 09:06
بوی چمدان میدهم کاسه هایتان را آب کنید رضا احسان پور
-
تا بعد
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 14:59
-
یلدا 2
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 08:06
اینم از فالی که یکی دیگه از دوستان برام گرفته: سخن دانى و خوش خوانى نمى ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکى دیگر اندازیم
-
یلدا
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 07:50
اینم از فال شب یلدای ما: ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
-
خواب
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 13:51
دیشب خوابتو دیدم. پریشب از خدا خواستم که تو خواب ببینمت و دیشب دیدم. واضح و زنده. دیدم که هنوز منو دوست داری. دیدم که برگشتی و اومدی منو ببینی. دیدم که بغلت کردم و بوسیدمت. دیدم که باز بدون تو نمی تونم زندگی کنم. خوشحالم. خوشحالم که هنوز حداقل خوابتو میبینم. من از یادت نمی کاهم......
-
بوی عطر دامنت رو دوست دارم
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 13:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 همون دامنی که وقتی حوله نداشتی باهاش خودتو خشک میکردی. هوا گرم بود و زود نم دامنت می پرید و پات میکردی و منم میومدم سرمو میذاشتم رو پات و بوی دامن تازه خشک شده با بوی تنت قاطی شده بوده و میپیچید تو دماغم بوی عطر دامنتو دوست دارم.
-
حسودی
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 14:22
مطمئنم تو لیاقت شادی و خوشبختی رو داری..... ولی هر وقت به خوشحالی طرفت فکر میکنم جای زخمام تیر میکشه..... . . . بعد دلم رو خوش میکنم که تو خوبی... بقیه مهم نیستند..... بعد از این هم آشیانت هر کس است باش با او، یاد تو ما را بس است.....
-
آبان
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 14:12
همیشه از آبان بدم میومد. هرسال آبان غصه ام میگرفت و نمیفهمیدم چرا... امسال تقویم رو نگاه نکردم. غم که دوباره تو دلم تنبار شد٬ غصه که یهو ریخت تو دلم٬ حوصله که دیگه تموم شد٬ فهمیدم آبان شروع شده. یه طوری حس میکردم به تو ربط داره.... میدونستم هر تغییری تو حال و حوصله ام یک جوری به تو میرسه. یا به تو یا به خاطره ات یا به...
-
تنهایی
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 08:39
۱۰ روز تنهام. رفت مسافرت.... دیگه دلم نمیاد برم تو خونه. جاش خیلی خالیه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 08:34
عجلوا بالزبان. و ان مع الزبان یسرا
-
نگرانی
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 10:22
یعنی میگی آخرش چی میشه؟ فعلاْ دارم ادامه میدم٬ ولی واقعاْ نگرانم... هر چی سعی میکنم نمی تونم بهش اعتماد کنم. تا چی پیش بیاد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 19:01
زندگی جدیدی رو شروع کردم یک تجربه تازه و خطرناک مثل بازی میمونه
-
ایول
پنجشنبه 17 تیرماه سال 1389 12:01
اینجا اعتصاب شده.....
-
درگیری
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 11:30
بالاخره مشکلم با این مرتیکه نفهم جدی شد. خیلی جدی باهاش برخورد کردم و بهش اولتیماتوم دادم وزدم بیرون. فکر کنم موثر بود. چون یک کم دست از خنگ بازی برداشته و به دست و پا افتاده... رئیسمو میگم .....
-
فروپاشی اسطوره ها
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 08:52
بعد از عمری اومدیم یک نیمه فوتبال نگاه کنیم٬ آرژانتین از آلمان ۴ تا خورد........
-
شانسه داریم؟؟
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:18
همین مونده بود عکسمونو تو وبسایت " نویقوم کلاب " بذارن...... تو اون شلوغ پلوغی من اصلاً نفهمیدم یارو عکاسه کی بود و کی عکس گرفت.... فردا فیلم کارای دیگه امون هم در میاد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 13:55
Silvia I will always remember you.....
-
هواپیما
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 13:42
خلبان بلژیکی احمق موقع فرود هواپیما رو اونقدر بد نشوند و کج و راست کرد و محکم کوبید به باند که من قلبم تو حلقم می تپید. بعد همه مسافرا براش دست زدند. انگار هرچی بیشتر بترسوندشون بیشتر حال میکنند. تو ایران یارو توپولف داغون رو طوری میشونه که اصلاْ نمیفهمی.....
-
تنهایی
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 16:30
خیلی دلم میخواد بنویسم. خیلی حرف دارم. خیلی دوست دارم حرف بزنم٬ درد دل کنم٬ تعریف کنم. ولی نوشتنم نمیاد خب. یک فکری در مورد نوشتن که سری متن کوتاه به نام ققنوس نامه هم به سرم زده البته...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 18:58
Mediterranean a heaven on earth
-
خیانت
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 20:20
بوی خیانت تا اینور دنیا میاد..... آخه چقدر......؟؟؟؟
-
روز ۲
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 18:34
جلسه امروز خیلی کسل کننده بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 17:51
امروز این مهماندار ترک هواپیما چقدر شبیه شبنم بود. با همون خنده ها و حالت هایی که تو صورتش داشت. یکشنبه ها تو این شهر گرد مرگ پاشیدن. هیچکس نیست. دلم تنگ شد...
-
دور
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 17:44
از تو دورم ..... دور
-
فرودگاه
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 03:05
همیشه از پروازهای آخر شب بدم میومد. امشب چرا اینقدر فرودگاه خلوته؟ رفتم. خداحافظ
-
فعلاْ بای
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 11:13
دوباره دارم میرم. ایندفعه دورتر از همیشه و نزدیکتر به تو....
-
رویا
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 10:58
دیشب کاملاْ اتفاقی خوابتو دیدم. خیلی واضح و زنده... کنارم بودی ولی داشتی میرفتی. منم گفتم. همه حرفایی که داشتم و نتونسته بودم بهت بگم رو گفتم. ولی بازم تو رفتی... مثل الان
-
Tatoo
شنبه 8 خردادماه سال 1389 15:47
این تتو های دائمی رو چطوری میشه پاک کرد؟ کسی اطلاعی داره؟ آقا غلط کردم مال همین موقع است دیگه... نمیخوامش.. جوگیر شده بودم...
-
میگی چیکار کنم؟
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 15:31
خب راستش منم وقتی صفحه وبلاگ رو باز میکردم دنبال کامنت تو میگشتم....
-
آشنا
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 15:31
تا چند روز پیش معتقد بودم فاحشه ها هم ممکنه یک روز عاشق بشن.... امروز مطمئنم که اگر تحت شرایط خاصی هم واقعاْ عاشق بشن٬ حتماْ به کار قبلیشون هم ادامه میدن......