آخرین ققنوس

تفکرات روزمره ققنوسی که از جاودانگی خسته شده و دلش میخواد بمیره....

آخرین ققنوس

تفکرات روزمره ققنوسی که از جاودانگی خسته شده و دلش میخواد بمیره....

خواب

دیشب خوابتو دیدم.

پریشب از خدا خواستم که تو خواب ببینمت و دیشب دیدم. واضح و زنده.

دیدم که هنوز منو دوست داری.

دیدم که برگشتی و اومدی منو ببینی.

دیدم که بغلت کردم و بوسیدمت. دیدم که باز بدون تو نمی تونم زندگی کنم.

خوشحالم.

خوشحالم که هنوز حداقل خوابتو میبینم.



من از یادت نمی کاهم......

بوی عطر دامنت رو دوست دارم

همون دامنی که وقتی حوله نداشتی باهاش خودتو خشک میکردی. هوا گرم بود و زود نم دامنت می پرید و پات میکردی و منم میومدم سرمو میذاشتم رو پات و بوی دامن تازه خشک شده با بوی تنت قاطی شده بوده و میپیچید تو دماغم

بوی عطر دامنتو دوست دارم.

حسودی

مطمئنم تو لیاقت شادی و خوشبختی رو داری.....

ولی هر وقت به خوشحالی طرفت فکر میکنم جای زخمام تیر میکشه.....

.

.

.

بعد دلم رو خوش میکنم که تو خوبی... بقیه مهم نیستند.....





بعد از این هم آشیانت هر کس است

باش با او، یاد تو ما را بس است.....

آبان

همیشه از آبان بدم میومد. هرسال آبان غصه ام میگرفت و نمیفهمیدم چرا...

امسال تقویم رو نگاه نکردم. غم که دوباره تو دلم تنبار شد٬ غصه که یهو ریخت تو دلم٬ حوصله که دیگه تموم شد٬ فهمیدم آبان شروع شده.

یه طوری حس میکردم به تو ربط داره.... میدونستم هر تغییری تو حال و حوصله ام یک جوری به تو میرسه. یا به تو یا به خاطره ات یا به ....

میدونی علتش چیه؟ اینکه الان دور ترین فاصله رو ازت دارم. بهشت من. اردیبهشت من